معانی اشعار وعبارت های ادبیات 3انسانی (چاپ91) دبیرستان غیر انتفاعی ایران ودکتر شیرازی جهرم
ساحل ادب
ادبی-اجتماعی

 

درس اول (ستایش خدا)                          صفحه  3
1-به نام نقش بند...:به نام خداوندی که نقاش عالم خاکی و روشنی بخش زیبا رویان آسمان هاست.
2-خداوندی...:فرمان روایی که هیچ نقصی در پادشاهی او نیست.
3-نه در ایوان...:نه وهم و خیال اجازه ورود به پدشگاه او را داردو نه عقل توان درک دلیل کارهای او را .
4-کسی با او...:خداوندهیچ شریک و همتایی ندارد و همواره به بندگان خود کمک و یاری می کند ،همه ی موجودات فانی هستند ولی خداوند همواره باقی خواهد ماند.
5-قدیمی...:خداوند ازلی وابدی است،برای آفرینش او زمان آغازی وجود ندارد وهیچگاه هم نمی توان برای او پایانی در نظر گرفت.
6-قمر...:به ماه اجازه تابش و روشنایی وبه سیاره عطارد ،لوازم نویسندگی داده است.
7-یتیمی...:خداوند پیامبری یتیم را دوست خود نامیده و او را از پایین ترین درجه و رتبه به بالاترین مقام یعنی معراج رسانیده.
نعت پیامبر(ص)                              صفحه  4
1-کریم...:توضیحات کتاب
2-امام رسل...:پیشوای انبیا ی فرستاده شده،راهنمای  راه حق ،امانت دار الهی و محل فرود آمدن جبرییل ونزول وحی.
3-یتیمی که... :توضیحات کتاب.
4-چو عزمش ...:توضیحات کتاب.
5-چو صیتش ...:وقتی که نام و شهرت پیامبردر زبان مردم افتاد ،کاخ ساسانیان ویران شد .(در قدرت ساسانیان خلل راه یافت)
6-شبی برنشست ...:شبی پیامبر سوار بر اسب شد و از آسمان عبور کرد و از نظر احترام و مقام ازفرشتگان هم بالاتر رفت.
7-چنان گرم ...:پیامبر چنان به سرعت در بارگاه قرب الهی مسیر را طی کرد،که جبريیل درآسمان هفتم از او عقب ماند.
8-بدو گفت ...:پیامبر به او فرمود :ای جبرییل ،بالاتر بیا.
9-بگفتا...:جبرییل پاسخ داد:امکان بالاتر آمدن ندارم ،زیرا توان حرکت ندارم.
10-اگر یک ...:اگر کمی بالاتر بیایم ،نور جلوه حق پر و بالم را می سوزاند.
11-چه نعت...:نمی توانم تو را آن چنان که شایسته هستی ،توصیف کنم .سلام بر تو باد ،ای فرستاده خدا بر مردم.
12-خدایت...:خداوند تو را سپاس گفته و بزرگ داشته و جبرییل را خدمتگزار تو کرده.
13-چه وصفت...:سعدی ناتوان چگونه می تواند تو را توصیف کند ،ای پیامبر صلح،درود بر تو باد.
درس دوم       صفحه  8
1-به پالیز ...:بلبل در بوستان می نالد و می خواند و گل از ناله و نوای او ،به خود می بالد و رشد می کند.
 2-که داند...:جه کسی می داند که بلبل در کنار گل چه می گوید واز چه می نالد.
3-همی نالد ...:بلبل از مرگ اسفندیار ناله می کند و از او (اسفندیار)چیزی جز ناله و آه به یادگار ندارد.
4- ورا هوش...:مرگ او (اسفندیار) در زابل و به دست رستم است.
صفحه  9
1-      اگر تخت...:اگر از من تاج و تخت شاهی را می خواهی ،سپاه را بردار و به سیستان برو.
2-      به گیتی...:در دنیا هر کس خوب و بد را شناخت تلاش کرد و با پادشاهان مدارا کرد.
3-      چه مایه...:لهراسب شاه ،سرمایه بسیاری داشت ولی تو به آن توجهی نکردی .
4-      چو او...:اسفندیار می گوید:وقتی که لهراسب ،حکومت ایران را به گشتاسب داد،تو اصلا به آن توجه واعتنایی نکردی.
5-      سخن های...:حرف های ناپسند را به من نگو ،بدی را بر اهریمن روا دار و با او پیکار کن (نه با من ).  
صفحه  10
1-مگوی آن...:چیزی که هرگز کسی نگفته است تو هم نگو و با قدرت خود ،کار بیهوده ای نکن.(حرف از اسارت من نزن و در این باره هم تلاش بیهوده نکن).
2-دل رستم...:دل وجان رستم غمگین و هراسان و دنیا در نظرش تیره و تار شد.
3-که گر من...:اگر من اسیر او شوم ویا به او آسیبی برسانم ...
4-دو کار است...: این هر دو کار  (این دو کار:منظور اسیر شدن رستم به دست اسفندیارو کشته شدن اسفندیاربه دست رستم )
نامبارک ونفرین شده وبدعت هایی زشت وزیانمندند.
5-هم از بند...:هم با اسیراو شدن،بد نام می شوم و هم با کشتن او،عاقبتم بد می شود.
6-به گرد جهان...:تا زمانی که جهان وجود دارد در سراسر جهان از من به بدی یاد می کنند وسرزنش کردن من کهنه و فراموش نمی شود.
7-که رستم...:(مرا سرزنش می کنند)که رستم به دست اسفندیار جوان ،زخمی شد.اسفندیاری که به زابل (سیستان)رفته ورستم را اسیر کرده.
8-همان نام...:اسم من به بدنامی برده می شود و از من ارزش و اعتباری در دنیا باقی نمی ماند.
9-و گر کشته...:اگر اسفندیار در جنگ کشته شود،من نزد بزرگان و پادشاهان ،شرمنده می شوم.
10-وگر من...:و اگر من به دست او کشته شوم دیگر هیچ ارزش و اعتباری برای مردم سیستان باقی نمی ماند.
صفحه  11
1-بدو گفت...:رستم به او گفت که ای شهرت طلب ،تو اگر میل جنگ داری،
2-تنت بر...:با رخش بر جنازه ات می تازم و مرض جنگ طلبی تو را با گرز وکوپال ،درمان می کنم.
3-ببینی تو...:تو فردا در میدان جنگ ،قدرت جنگاوری وحرکت و حمله ی مرا خواهی دید.
4-کز آن پس...:از آن به بعد ،دیگر در میدان جنگ ،خواستار نبرد با مردان نامدار نمی شوی .
5-چوشد روز...وقتی صبح شد ،رستم زره را پوشید و برای حفظ بدن خود ،زره مخصوص را هم پوشید.
 
6-کمندی ...:حلقه اي طناب بر ترك بند زين بست و بر اسب قوي هيكل خود سوارشد.
7-بیامد...:رستم اين چنين ،در حالي كه در دل افسوس مي خورد و بر لب سخنان پند آموز داشت تا كنار رود هيرمند آمد.
8-گذشت ...:از كنار رود گذشت و به سوي تپه اي رفت در حالي كه از كار دنيا در حيرت بود.
9-خروشید...:فرياد زد :اي اسفنديار خوش اقبال، حريفت آمد آماده ي نبرد شو.
10-چو بشنید...:وقتي اسفنديار اين سخن را از آن پهلوان پير شنيد000
11-بخندید...:با خنده گفت: از وقتي بيدار شده ام ،آماده ام.
12-بفرمود...:(اسفنديار) دستور داد تا بر اسب سیاه زین نهادند ،(اسب را آماده کردند)و آن را پیش وی بردند. .
13- چو جوشن...: وقتي اسفنديار مبارز زره پوشيد به دليل غرور و شادي قدرتي كه داشت000
14-نهاد آن بن...: ته نيزه را بر زمين نهاد و به كمك آن از روي زمين بر پشت اسب پريد.
15-به سان ...:اسفنديار مانندپلنگي كه بر پشت گور خري مي جهد و او را آشفته مي كند، اسبش را به هيجان آورد.
16-بر آن گونه ...:اين گونه هر دو پهلوان به جنگ رفتند، گويي هرگز مجلس جشن و سروري در جهان وجود نداشت.
17-چو نزدیک ...:وقتي رستم پير و اسفنديار جوان با آن همه قدرت و دليري به هم نزديك شدند000
18-خروش آمد...:اسب هاي آنان چنان شيهه اي كشيدند كه گويي زمين نبرد شكافته شد.
صفحه 12
 
1-چنین گفت ...:رستم با صدايي محكم گفت: اي شاه خشنودو سعادت مند000
2-اگر جنگ ...:اگر خواهان جنگ و كشتار و نبرد سخت هستي000
3- بگو تا...:دستور بده تا مبارزاني زابلي بياورم كه با خنجر هاي كابلي مي جنگند.
4-بر این ...:در اين ميدان آنها را به نبرد وا مي داريم وخودمان مدتي اين گونه درنگ مي كنيم.
5- بباشد ...:در دلت هواي خون ريختن كرده است ،مبارزه و نبرد آنها را خواهي ديد.
6-چنین ...:اسفنديارچنین پاسخ داد:چرا اين همه سخنان بيهوده مي گويي؟
7-چه باید...:جنگ زابل يا نبرد نيروهاي پايتخت با كابل چه فايده اي براي من دارد؟
8-مبادا...:راه و رسم من هرگز اين گونه نيست و دين من اين كار را شايسته نمي داند.
9-که ایرانیان ...:كه براي رسيدن به پادشاهي ايرانيان را به كشتن بدهم.
10-تو را ...:تو اگر احتياج به نيروي كمكي داري با خودت بياور ؛من نيازي به كمك ندارم.
11-نهادند...:دو جنگجو پيمان بستند كه در جنگ كسي آنان را ياري نكند.
درس سوم        صفحه  15
1-کمان بر...:کمان وتیر ساخته از چوب محکم خدنگ را برداشتند وبا تیر اندازی زیاد ،مانع تابش پرتو طلایی خورشید شدند.
2-ز پیکان ...:با پرتاب تیرها ،آتشی به پا کردند و زره را به بدن یکدیگردوختند.
3-دل شاه ...:اسفندیار ناراحت شد وآثار ناراحتی در چهره اش نمایان شد.
4-چو او دست...:وقتی که او تیراندازی می کرد ،هیچ کس ،جان از تیر او به در نمی برد.
5-چو او از ...:وقتی اسفندیار ،تیر را از کمان رها کرد ،تن رستم و رخش مجروح شد.
6-چو مانده ...:وقتی رستم و رخش از جنگ خسته شدند،رستم با ناتوانی به فکر چاره ای افتاد.
7-فرود آمد...:رستم سریع از رخش ،پیاده شد و سر ارزشمندش را به آسمان بلند کرد.
8-همان ...:رخش زخمی نیز به سوی خانه رفت و از صاحبش (رستم)جدا شد.
9-به بالا...:از قامت و اندام رستم ، خون می ریخت وآن پهلوان بزرگ و مقاوم به خود می لرزید.
صفحه  16
1-زمانه برد...:توضیحات کتاب.   
2-فراموش کردی ...:اي سيستاني حقير، آيا تو قدرت جنگاوري مرا فراموش كرده اي ؟
3- زنیرنگ ...:با جادوي زال اكنون سالم و زنده اي وگرنه كه بايد تابه حال مرده باشي .
4-بکوبمت ...:امروز تو را چنان در هم مي كوبم كه ديگر زال تو را زنده نبيند.
5-بترس از...:توضیحات کتاب.
6-من امروز...:من امروز برای جنگیدن نیامدم بلکه برای حفظ ابرو و عذرخواهی  آمدم.
7-تو با من...: تو با من ظالمانه وغیر عاقلانه رفتار مي كني.
8-کمان ...:زه كمان را جا انداخت و آن تير درخت گز را كه نوكش زهر آلود کرده بود 000
9-همی راند...:در كمان نهاد و سرش را به سوي آسمان يلند كرد.
10-همی گفت ...:رستم مي گفت:اي خداوند پاك واي خالق خورشيد كه افزاينده ي دانش و شكوه و قدرتي.
11-همی بینی ...:تو به پاكي روح من و قدرت جسماني ام آگاهي.
12-که چندین ...:و مي داني كه چقدر اصرار كنم تا شايد اسفنديار از نبرد منصرف شود .
صفحه 17
1-تو دانی ...:اما تو مي داني كه اوبر مبارز ه پا فشاري مي كند وزور و قدرتش را به رخ مي كشد.
2-به باد افره...:اي آفريننده ي ماه و عطارد مرا به خاطر اين گناه مجازات نكن.
3-تهمتن ...:رستم مطابق دستور سيمرغ تير را بسرعت در كمان نهاد.
4-بزد تیر...:تير را بر چشم اسفنديار زد و دنيا در نظر آن پهلوان نامدار تيره و تار شد.
5-خم آورد ...:قامت بلند اسفنديار خم شد وشکوه(فروغ ایزدی )و دانش از او دور شد.(با آمدن مرگ همه را از دست داد).
 
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 22:45 :: توسط : زرین

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل ادب و آدرس samiapoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





انجمن وبلاگ نویسان جهرم